اواخر 12 ماهگی
نه ماه انتطار طاقت فرسا ، هم زیستی ، سخت بود
اما
دوازده ماه کنار هم زیستن ، با هم بودن ، لذت بخشترین روزای دنیاست .
سام کوچولوی مهربون من عاشقتم ، تو شدی تمام دار و ندار و زندگیم ، تو شدی همدم تمام روز و شبام ، تو شدی بودنم . عاشقتم عشق کوچولوی من .
احساس می کنم تو ابرام وقتی تو در آغوشمی ، احساس می کنم غرق در زیبا ترین لحظه های زندگیم وقتی بهم لبخند می زنی ، عزیزم تو بهترین و زیباترین و دوست داشتنی ترین پسر دنیایی برای من .
اینقدر بانمک و باشعور و عزیزی که دلم می خواست وقتی از ته دل می خندی لحظه رو تا ابد ثابت نگه دارم .
سام گل من در ابتدای شروع این ماه ، یعنی وقتی ١٢ ماهه کامل شد چار دست و پا رفتن رو بصورت حرفه ای شروع کرد ، حالا می تونه دستش رو به دیوار و یا اجسام بگیره و بایسته . با روروئک می تونه بدوه ، وقتی هم بیرون روروئک قرار می گیره ، دستش رو به پشت اون می گیره و مثل واکر راه می برش .
جای دندوناش می خاره و بد جوری حرص می کنه . کشیدن موهای خودشو و دیگران جزو لاینفک وجودشه ، حتی وقتی خوابه هم موهای منو می کشه . جیغ کشیدن در حد بوندسلیگا هم که شده بازی روزانه اش .
تعدادی کلمات رو بصورت نامفهموم بیان می کنه که دایره لغتش شامل :
د-د دد دددددددد ادیده بابا ای ی ی ی ی ی گگگگگگگگگگ
نشستنش کامل و بدون نقص شده ، یه طور خیلی بامزه وقتی خوابیده قومبول می کنه و بعد می شینه . لمیدنش رو که نگو کلا منحصر به فرده . سر سفره می شینه و از غذای سفره یا چیزی که بتونه بخوره جلوش می زارم و همزمان غذاشو خودم توی دهنش می ذارم .
شبها افتضاح می خوابه و تا نزدیکیهای ظهر زنجموره می کنه .
سام عزیز ١٢ ماهه من اصلا " غریبی نمی کنه و همچنان ماه و مهربونه .
به محض اینکه من پامو تو آشپزخونه می ذارم ، سریع خودشو می رسونه و زیر کابینت و جاهای در دسترس رو به سرعت نور به هم می ریزه ، سفره رو می ندازه تو سرش و با زیر قابلمه ای ها سر سره بازی می کنهههه .
سام گل من در پایان ١٢ ماهگی ٧٧ سانتی متر قد و١٠کیلوگرم وزن داشت .
الهی که من فدای این پسر کوچولوی خوشگل بشم .