برای محمدم
من نمیفهمم چرا هیچ کس نمی نویسد از مردها
از چشمها و شانه ها و دست هایشان
از آغوششان ...
از عطر تنشان
از صدایشان ...
پررو میشوند
خوب بشوند
...
مگر ما با هر دوستت دارمی تا آسمان نرفته ایم؟
مگر ما به اتکا همین دست ها
همین نگاه ها
همین آغوشها در بزنگاه های زندگی
سرپا نمانده ایم؟...
من بلد نیستم در سایه دوست داشته باشم
من میخواهم خواستنم گوش فلک را کر کند
من میخواهم
مردم بدانند دوستش دارم
تا ابد
همیشه
ماندگار
دیوانه وار
دوستش خواهم داشت ...
دوست
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی